آوا یا نوشته؟

امروزه در بیشتر پیام‌رسان‌ها امکان ارسال صدا به سادگی وجود دارد. بااین‌حال خیلی وقت‌ها نوشتن حرف‌هایمان را به ارسال فایل‌های صوتی کوتاه ترجیح می‌دهیم. این‌جا دربارهٔ این پرسش که فرستادن صدا بهتر است یا نوشتن، حرف می‌زنیم.

 ما انسان‌ها زبان را با زبان بدن و آواهای کوتاه می‌آموزیم. یک نوازش ما را آرام می‌کند و یک صدای بلند و خشن ما را می‌ترساند. و بعد حرف‌زدن را یاد می‌گیریم و قابلیت‌های جدیدی برای ارتباط به دست می‌آوریم. حرف‌زدن راهی برای انتقال اطلاعات به دیگران است. حال سؤال اینجاست که چقدر از این اطلاعات در واژه‌ها و جمله‌هاست و چقدر از آن در

گفتار ما قرار دارد. یا به عبارتی اگر یک فایل صوتی از صدای خودتان را تبدیل به متن کنید، چقدر از اطلاعات آن از بین خواهد رفت؟  من سعی می‌کنم پاسخی برای این پرسش پیدا کنم.



ما به‌هنگام صحبت کردن، گاهی جمله‌ای را برای تأکید بیشتر با سرعتی آهسته‌تر بیان می‌کنیم. گاهی تن صدای خود را به‌گونه‌ای تغییر می‌دهیم که طرف مقابل بفهمانیم درحال شوخی‌کردن با او هستیم. گاهی هم صداهای معنی‌داری را بیان می‌کنیم که مثل یک واژه نیستند (صداهایی شبیه هوممم یا آاا). همهٔ این‌ها اطلاعاتی را به جملهٔ ما اضافه می‌کنند و آن را از یک جملهٔ خام به یک بستهٔ اطلاعاتی بزرگ با کلی ظرافت و ریزه‌کاری تبدیل می‌کنند. البته ما به‌هنگام حرف‌زدن نیازی نیست به این که چطوری لحنمان را خوشحال یا ناراحت نشان دهیم فکر کنیم بلکه این کار را بلدیم و همین که اراده کنیم، ناخودآگاه انجامش می‌دهیم. همچنین برای فهمیدن احساسات کسی که حرف می‌زند نیز اغلب احتیاجی به فکرکردن نداریم و فقط می‌فهمیم.



ممکن است به این نوشته نگاه کنید و به این نتیجه برسید که همین که من این را به جای صدا در یک نوشته بیان کرده‌ام، یعنی آوا اهمیت زیادی ندارد. شاید برای بعضی از نوشته‌ها واقعاً هم همین‌طور باشد. به عنوان نمونه، چه فرقی می‌کند اگر جملهٔ «دو بعلاوه دو چهار می‌شود.» را سریع بگویی یا به آهستگی؛ با تن صدای بالا بگویی یا پایین؛ یک‌نواخت بگویی یا بین واژه‌های مختلف جمله سرعت، تن صدا و بلندی صدای گفتارت را تغییر دهی. در نهایت درستی این جمله تغییر نمی‌کند. یا فرقی نمی‌کند اگر «یوزپلنگ‌های ایرانی درحال انقراض هستند» را با عصبانیت بیان کنی یا با خنده. به‌هرحال بیان ما اثری بر انقراض یوزپلنگ‌ها نخواهد داشت!


اما ما هنگام صحبت، اغلب به دنبال بیان حقایق علمی نیستیم. بیشتر اوقات ممکن است چیزی را از کسی درخواست کنیم؛ بخواهیم یکی از اعضای خانواده‌مان را دلداری بدهیم یا دقایقی را به تعریف‌کردن خاطره‌ها با یک دوست قدیمی سپری کنیم. در چنین شرایطی انتقال احساس اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. لازم است با لحنی صادقانه درخواست خود را مطرح کنیم؛ اهمیت‌دادن به مسایل اعضای خانواده را به آن‌ها نشان دهیم؛ جوری رفتار کنیم که دوست ما متوجه خوشحال ما و رضایت ما از سپری‌کردن وقت با او بشود و غیره.


البته که بیشتر این‌ها را بدون اندیشیدن دربارهٔ چگونگی آن‌ها و ظرافت‌هایشان انجام می‌دهیم و همین‌طور چنین جزئیاتی را بدون نیاز به تحلیل منطقی، از صحبت‌های دیگران دریافت می‌کنیم.



در اینجا به چند دلیل برای ترجیح‌دادن صدا نسبت به متن اشاره می‌کنم. البته واضح است که این موارد تنها برداشت‌های شخصی من هستند.



نوشتن متن کندتر از حرف‌زدن است


یکی از گپ‌های خودتان در پیام‌رسانی مثل تلگرام را با دوستتان باز کنید و به زمان ارسال پیام‌ها دقت کنید. به‌سرعت متوجه می‌شوید حرف‌هایی که بین شما رد و بدل شده را می‌توانسته‌اید در طی چند دقیقه به هم بزنید درحالی که یک ساعت برای آن زمان گذاشته‌اید. نوشتن کند است و افراد بسیار اندکی وجود دارند که سرعت نوشتن آن‌ها از سرعت ادای کلمات در آن‌ها بیشتر است.


استفاده از متن باعث می‌شود از گفتگوی خود احساس اقناع (fulfillment) نداشته باشید. یعنی شاید یک ساعت مشغول گپ‌زدن با دوستتان بوده‌اید و شاید حتی خسته شده‌اید و نمی‌توانید به تایپ واژه‌ها ادامه دهید، اما حس می‌کنید هرگز از این گفتگو راضی نیستید.


صدا از طرف دیگر سرعت بیشتری نسبت به متن دارد. یک تماس تلفنی کوتاه اغلب احساس رضایت بیشتری به شما می‌دهد و بهتر است هر از گاهی آن را امتحان کنید.



بدن شما خسته می‌شود


همهٔ ما دربارهٔ بدی‌هی نگاه کردن به مدت طولانی به صفحه‌نمایش شنیده‌ایم. حال استفادهٔ زیاد از انگشت‌ها و مچ دست به‌منظور تایپ‌کردن را به این اضافه کنید. از طرفی برای ارسال یک پیام صوتی یا برقراری تماس تلفنی صوتی، حتی نیازی به تماشای صفحه‌نمایش وجود ندارد.


استفاده از صدا باعث خستگی کم‌تر می‌شود. (همین الان که دارم این رو می‌نویسم کمر و گردنم درد گرفته!)



ظرافت‌های گفتار در متن از بین می‌رود.


خیلی‌ها شعر بادهٔ شبگیر حافظ را دوست دارند. همان شعری که با بیت زیر آغاز می‌شود:


زلف‌آشفته و خوی‌کرده و خندان‌لب و مست… پیرهن‌چاک و غزل‌خوان و صراحی در دست…



فکر کنید یک خواننده، به‌جای خواندن این ترانه، خلاصهٔ معنای آن را که یک متن عادی است بخواند. طبیعتاً چنین آهنگی طرفدار زیادی نخواهد داشت چرا که دلیل جذابیت این ترانه، تنها در معنای آن نیست بلکه بیشتر خود وزن و آهنگ شعری و قافیه و کلمات انتخاب‌شده در این ترانه است که شنیدنش ما را به وجد می‌آورد.


مشابه این، در نوشتن جمله‌ها به‌جای بیان صوتی آن‌ها، کلی از ظرافت‌ها از بین می‌رود و صحبت شما بخش زیادی از گیرایی‌اش را از دست می‌دهد.


یک صدای یک دقیقه‌ای از خودتان ضبط کنید. در این صدا می‌توانید مشغول توضیح‌دادن چیزی باشید یا خاطره‌ای را برای دوستتان تعریف کنید. بعد یک بار صدا را پخش کنید و متن آن را تایپ کنید تا به یک پیام متنی تبدیل شود. حال این متن را با صدا مقایسه کنید. متوجه از دست رفتن حجم زیادی از اطلاعات خواهید شد. بلندی صدا، سرعت ادای کلمات، تن صدا، کشیدن بعضی از حروف و ایجاد فشار روی بعضی از حروف  دیگر چیزهایی هستند که ممکن است بیانگر احساس شما باشند و همین‌طور احساس فوق‌العاده‌ای را در دوست شما ایجاد کنند. صدا عالی است! صدا یک بستهٔ اطلاعاتی بزرگ پر از ظرافت و دقت است که در زمان کوتاهی بیان و شنیده می‌شود. متن هیچ یک از این ظرافت‌های صدا را ندارد و تنها اطلاعات هستهٔ اصلی صحبت را حمل می‌کند.



صدا باعث احساس ارتباط می‌شود.


صدایی که در یک نمایشگاه کتاب شلوغ ضبط کرده‌اید، هرگز با صدایی که در اتاق تنها ضبط کرده‌اید یکی نیست. صداهای محیط مثل صدای مبهم حرف‌زدن آدم‌های درحال عجله، صدای آواز پرنده‌ها در حیاط خانه هنگام صبح، صدای آهنگ درحال‌پخش از ماشین و یا حتی سکوت پس‌زمینه در اتاق چیزهایی هستند که شنیدنشان حضور در آن محیط را برای شما القا می‌کند.


اگر یک نفر در اتاق خودش با صدای بلند حرف بزند ممکن است برای شما عجیب به‌نظر بیاید اما حرف‌زدن با صدای بلند در یک مکان شلوغ کاری عادی است. با صدا می‌توانید احساسی از محیطی که در آن قرار دارید را بدون نیاز به توضیح‌دادن به طرف مقابل خودتان منتقل کنید. پس این‌جا باز هم تماس تلفنی یا ارسال پیام صوتی درحال حمل اطلاعات بیشتری نسبت به متن هستند.


گاهی به‌دلیل نبود لحن گفتار، استفاده از متن باعث کژفهمی می‌شود.

یک بار یکی از دوستانم می‌خواست وضعیت ناراحت‌کننده‌ای را که در آن بودیم با شوخ‌طبعی و بامزگی برایمان قابل تحمل کند. اما به‌جای فرستادن صدا از متن استفاده کرد و باعث شد کسی متوجه شوخی‌بودن آن نشود و باعث سوءتفاهم و ناراحتی شد.

حتماً تابحال چنین تجربه‌هایی داشته‌اید. گاهی در فکرتان جمله‌ای را با لحنی خاص ادا می‌کنید و فکر می‌کنید درحال نوشتن همان هستید اما چیزی که نوشته می‌شود تنها یک متن خام است. استفاده از صدا در بیان شوخی‌ها گزینهٔ بهتری است.

شاید بخواهید از رفتار ناراحت‌کنندهٔ دوستتان اعتراض کنید. معمولاً این را با لحن دوستانه‌ای بیان می‌کنید و کاری می‌کنید که او متوجه ناراحتی شما بشود. اما اگر از متن برای این استفاده کنید، ممکن است بیان شما خشک، خشن یا زیادی رسمی جلوه کند و شبیه یک حمله به نظر برسد.

برای آزمایش این، سعی کنید جملهٔ «رفتار دیروزت جالب نبود.» را با لحن‌های مختلف بخوانید. آیا معنای آن تغییر نمی‌کند؟


خواندن متن بسیار سریع‌تر از نوشتن متن طول می‌کشد

این اختلاف در زمان خواندن با نوشتن، باعث یکی از عجیب‌ترین چیزهایی می‌شود که موقع گفتگوی متنی با دوستانم متوجه شده‌ام.

فرض کنید با دوستتان درحال چت در یک پیام‌رسان مثل تلگرام هستید و می‌خواهید دربارهٔ یک مسئلهٔ مربوط به زندگی باهم حرف بزنید.

پیامی از دوستتان دریافت می‌کنید و آن را در عرض چند ثانیه می‌خوانید. اما دوستتان همچنان درحال ادامهٔ حرفش است و آن بالا نرم‌افزار عبارتی مثل «درحال نوشتن…» را در کنار اسم دوستتان گذاشته. در این مدت تا وقتی که پیام بعدی به شما برسد، ذهن شما درحال فکر کردن به آخرین پیام روی صفحه است. ممکن است ۱۰ ثانیه به جمله‌ای که چندان مهم نیست فکر کنید. پس درواقع باتوجه به این که پیام‌ها را به کندی دریافت می‌کنید، زمان بیشتری را صرف فکر کردن روی هر جملهٔ طرف مقابل می‌کنید.

اما موقع نوشتن این اتفاق برعکس می‌شود. نوشتن کند است و شما می‌دانید مخاطبتان منتظر شماست تا پیام بعدی را برایش بفرستید. پس در نوشتن عجله می‌کنید و سعی می‌کنید در زودترین زمان ممکن پاسخ بدهید. این یعنی روی حرف‌هایی که می‌زنید زمان کم‌تری برای فکرکردن دارید و بیشتر زمان را درحال تایپ‌کردن هستید.


البته زیاد فکرکردن دربارهٔ حرف‌ها به خودی خود اشکالی ندارد. اما این تناسب‌نداشتن دردسرساز می‌شود. یعنی شما هنگام گفتگوی متنی، به حرف‌های طرف مقابل بیشتر فکر می‌کنید تا به حرف‌های خودتان. طرف مقابل هم همین‌طور. پس درواقع شما درحال فکرکردن زیاد به حرف‌هایی هستید که نویسندهٔ آن‌ها خودش دربارهٔ آن‌ها فکر زیادی نکرده! و بارها این باعث ایجاد دردسر برای من شده است. گاهی هم چیزهایی از جنس سوگیری‌های شناختی.



نتیجه‌گیری

امروزه که امکان ارسال صدا و برقراری تماس‌های صوتی اینترنتی وجود دارد، می‌توان با استفاده از صدا به‌جای متن تجربهٔ ارتباط بهتری داشت.